او خشمگين به ما نگاه كرد. بعد به طرفمان تُف انداخت و گفت: چهره ما و چهره تاريخ را سياه كرديد. چرا از سلاحهاي شيميايي استفاده نكرديد؟ من آرام نميشوم تا روزي كه سرهاي شما را زير چرخ تانكها ببينم. نقل خاطرات افسران عراقي كه در جنگ حضور داشتند، تازگي خاصي دارد. زيرا شما نيز مي تواني از ديدگاه دشمن خود نيز آگاه شوي. اين مطلب دست نوشته يكي از درجه داران عراقي است كه در شب آخر عمليات بيت المقدس و همچنين اتفاقاتي است كه بعد از آن در عراق افتاده:
صدام گفت: چرا در خرمشهر از شيميايي استفاده نكرديد
**شب آزادسازي در خرمشهر چه گذشت؟
بعد از اينكه نيروهاي اسلامي توانستند گروههاي پيشرو ما را نابود كنند تمام نيروي خود را در منطقه به كار گرفتند و همان شب از ديوار دفاعي به درون شهر رسيدند. در آغاز نيروهاي ما به دليل ضعف روحيه خود را تسليم ميكردند. همينها بودند كه ايرانيها را به مناطق مينگذاري شده و انبارهاي اسلحه و مهمات، همچنين به طرف واحدهايي كه نه ميخواستند تسليم شوند نه درگير، راهنمايي كردند. اين وضعيت در تمام طول شب ادامه داشت. هزاران سرباز مضطرب عراقي در خرمشهر به اين سو و آن سو ميرفتند بي آنكه بدانند چه بايد بكنند؟
اما گروهي ديگر از سربازان به همراه افسران با تمام قوا ميجنگيدند چون فكر ميكردند اگر دستگير شوند اعدام خواهند شد. افسران اين فكر را در سربازان جا انداخته بودند كه اگر از اين مهلكه نجات پيدا كرديم به شما پاداش حسابي خواهيم داد. سرتيپ " خميسالدليمي " به 3 زن عرب تجاوز كرده بود و افسران ديگر نيز همچون او دست به اعمال شنيعي زده بودند.براي همين از عاقبت خود سخت ميترسيدند و ميدانستند سرنوشتي جز مرگي فجيع در انتظارشان نيست. مقاومت اين گروه چند دليل داشت فرار از اسارت، فرار از مرگ، ترس از خشم صدام.
صبح روز بعد 24/ 5/ 1982 از سوي فرماندهي خرمشهر دستور حمله به نيروهاي اسلامي صادر شد كه بايد در ساعت 7 همان روز صورت ميگرفت. دستور اين بود كه واحدهاي محاصره شده در خرمشهر محاصره را در هم شكنند و به پيشروي ادامه داده به لشكري كه از شلمچه به سوي خرمشهر عازم بودند بپيوندند. اين فرمان در حالي صادر شد كه روحيه سربازان ما بسيار ضعيف بود و نسبت به عاقبت جنگ بدبين بودند. فرماندهان بر نفرات خود تسلط كافي نداشتند و به دليل درهم شدن واحدها نميشد سرباز يك گروهان را از سرباز گروهان ديگر تشخيص داد.
از طرف ديگر، در داخل شهر اسلحه و مهمات هم نداشتيم. نفربرها هم از كار افتاده بودند و هيچ كس جرات نداشت آنها را به حركت اندازد. تفنگها هم كار نميكرد. سربازاني كه تازه به خرمشهر اعزام شده بودند نه از نقشه شهر اطلاعي داشتند نه از ميدانهاي مين. از نظر نظامي هم اين حمله كه بايد از درون شهر آغاز ميشد كار صحيحي نبود چون خرمشهر بيشتر حالت دفاعي داشت تا حالت هجومي. به هر حال بنا به درخواست فرماندهي دست به حمله زديم. از دستگاههاي مكانيزه و زرهي هم استفاده كرديم. با اينكه سربازان نسبت به اين جنگ بيميل بودند در برابر تانكها ميدويدند. شايد براي اينكه از شدت نوميدي دست از جان شسته بودند. تلفات زيادي داديم در حالي كه چند متر بيشتر نتوانستيم پيش برويم چون نيروهاي اسلامي راه ها را بسته بودند. به سرگرد " عبدعلي حسين العبودي " كه فرمانده گردان سوم از تيپ 44 بود،گفتم: تكليف چيست؟
سرگرد به گريه افتاد و گفت: اگر تسليم نشويم همه نابود ميشويم.
يك ساعت بعد كه به پناهگاه رسيديم با جسد او مواجه شدم. ميگفتند كه او خودكشي كرده؛ تيري به سرش اصابت كرده بود. باور نكردم ، ستوان خالد الدليمي هم گفت: يكي از سربازها او را كشت چون نميخواست خود راتسليم كند.
**درگيري در بندر خرمشهر
نزديك ساعت 1 تانكهاي نيروهاي اسلامي به سوي مناطق استقرار ما پيشروي كردند كه با آتش سلاحهاي ما مواجه شدند. آنها هم نيروهاي محاصره شده ما را هدف آتش قرار دادند.در اين محل پناهگاه بزرگي وجود داشت كه تمام افسران رده بالا در آن جمع شده بودند و اگر يك موشك ايراني به آنها اصابت ميكرد مصيبتي بزرگ بر ما وارد ميشد.
نيروهاي ايراني هم از اين پناهگاه آگاهي كامل داشتند و سعي ميكردند به سوي اين پناهگاه شليك نكنند چون از نيروي موجود در آن باخبر بودند و ميخواستند اين گروه را به اسارت درآورند.
پس از اين درگيري، ايرانيها با بلندگو از افسران خواستند خود را تسليم كنند سپس يكي از آنها كه به زبان عربي مسلط بود به پناهگاه آمد و با افسران به گفتوگو نشست.
اين افسران بيشتر با لشكر 11 تماس گرفته كسب تكليف كرده بودند. به آنها دستور داده شده بود تسليم نشوند وقتي مذاكره به بنبست رسيد فرماندهي دستور داد همه خودكشي كنند، فرماندهي اين دستور را از قول صدام ذكر ميكرد. اين دستور، افسران را به دو گروه تقسيم كرد:
1- گروه اول به فرماندهي سرهنگ ستاد ناظمالخياط كه تصميم گرفتند خود را به نيروهاي اسلامي تسليم كنند.
2- گروه دوم كه آمادگي خود را براي مقاومت تا دم مرگ اعلام كردند. رهبري اين گروه به عهده سرگرد ستاد خيل ابراهيم و سرهنگ دوم ستاد قحطان ابراهيم بود.
اما سرتيپ ستاد خميس مخلف عبدالرحمن بين اين دو گروه سرگردان مانده بود و نميدانست چه تصميمي بگيرد پس از اينكه سرباز ايراني بدون گرفتن جواب قطعي برگشت، افسران سرهنگ ستاد ناظمالخياط را مزدور و پشتيبان نيروهاي اسلامي معرفي كردند و مدعي شدند كه او باعث شده آنها به محاصره نيروهاي اسلامي درآيند.
سرگرد دخيل با فرماندهي تماس گرفت. و آنها را از شرايط موجود آگاه كرد. فرماندهي عراق براي دفاع از افسران محاصره شده تعدادي قايق از منطقه امالرصاص به بندر فرستاد اما قايقها نتوانستند كاري از پيش ببرند. بعضي از آنها غرق شدند و برخي ديگر نتوانستند خود را نجات دهند.
فرماندهي، يك هليكوپتر حاوي مهمات و مواد غذايي به منطقه اعزام كرد اما اين كمكها به دست نيروهاي اسلامي افتاد. آن گروه از افسران كه در آغاز موافق تسليم نبودند از حرف خود برگشتند و خواستند خود را تسليم كنند. اين هنگامي اتفاق افتاد كه نيروهاي ايراني بندر را به طور كامل تصرف كردند و قواي زرهي ايراني اطراف پناهگاه را محاصره كرد.در اين پناهگاه به جز چند افسر رده بالا، فرماندهان گردان و خبرگزاران اسناد محرمانه نقشههاي ميادين و نقشههاي دفاعي شهر نيز نگهداري ميشد. در يكي از اسناد آمده بود كه اگر شهر به تصرف نيروهاي اسلامي درآمد بايد با خاك يكسان شود و نيروها براي تخريب شهر هيچ ابايي حتي از به كارگيري سلاحهايي كه از سوي مجامع بينالمللي تحريم شده است، نداشته باشند.
**روز 24/ 5/ 1982
نيروهاي اسلامي در اين روز وارد خرمشهر شدند. نخست سپاهيها آمدند. سپس تيپ زرهي و كاميونها وارد شدند. سربازان عراقي خود را در كوچهها، خيابانها و خانهها پنهان ميكردند. عدهاي از آنها در همان حال طلا، نقره و بسياري اشياي ديگر را به سرقت ميبردند. بيآنكه بدانند آنها را كجا مخفي نگه دارند. آنها در پي پناهگاه به اين سو و آن سو ميدويدند. درحالي كه گلولههاي ايرانيها دنبال آنها بود. شهر مملو از اجساد سربازان عراقي، نفربرهاي سوخته و سلاحهاي از كار افتاده بود. تعداد زيادي از نيروهاي ما كه به اسارت درآمده بودند به پشت جبهه ايرانيها منتقل شدند. لباسهايشان پاره شده بود. بدون كفش بودند و خون از بدنهاي زخميشان جاري بود. عدهاي از افسران رده بالا هم كه درجه نظامي خود را پنهان كرده بودند سعي ميكردند از اين وضع فرار كنند.
در روز 24/ 5/ 1982ايرانيها توانستند به طور كامل شهر را به تصرف درآورند. خبر سقوط خرمشهر، ضربه سنگيني بر فرماندهي ما به شمار مي رفت چون خرمشهر برگ برنده فرماندهي عراق بود.
عبدالجواد زنون- مسئول اطلاعات نظامي- در مورد خرمشهر گفته بود: با داشتن خرمشهر ميتوانيم تمام گفتوگوهاي آينده را به نفع خود تمام كنيم. اما نيروهاي اسلامي با نقشههاي خود دنيا را غافلگير كردند چون ما هرگز فكر نميكرديم نيروهاي ايراني از سمت شمال پيشروي كنند. به ويژه از راه عبوري شماره يك چون اين منطقه، منطقه ظاهري پوشيده از آب بود. ما فكر نميكرديم ايرانيها از سمت سدةالتعادتي به ما حمله كنند چون در اين منطقه بهترين تيپها مستقر بودند. نكته ديگر اين كه منطقه پوشيده از مين و سيمهاي خاردار و آب بود. طوري كه اين دو محور در نقشههاي نظامي ثبت نشده بود. ما كه گمان ميكرديم ايرانيها از طرف كارون حمله ميكنند تمام امكانات خود را در اين منطقه مستقر كرديم اما غافلگير شديم.
ايرانيها در مخفي نگه داشتن راه عبوري خود موفق بودند طوري كه راههاي عبوري آنها دور از چشم نيروهاي ما چه زميني و چه هوايي بود. بر همين اساس توپخانه ما هم نتوانست نقش فعالي داشته باشند. همچنين ايرانيها توانستند پلهاي نظامي خود را از چشم ما مخفي نگه دارند آنها اين پلها را همسطح آب ساخته بودند.
ايرانيها در آغاز پيشروي خود بسيار موفق عمل كردند و توانستند بدون درگيري شديد تا جاده اهواز- خرمشهر پيش بيايند. سپس نيروهاي خود را جمع كردند و توانستند در منطقه سدةالتعادتي ضربه سنگيني بر نيروهاي ما وارد آورند.
**چگونه از خرمشهر نجات يافتيم؟
در 24 /5 پس از سقوط خرمشهر، عدهاي از واحدهاي ما توانستند فرار كنند. من سوار يك نفربر شدم كه در آن جسد تعدادي افسر قرار داشت. اجساد را از نفربر بيرون انداختم و حركت كردم و خود را با آن كه ايرانيها همه جادهها را بسته بودند تا نزديكي اروند رود رساندم. درجه نظاميام را هم كندم. سربازها فكر ميكردند من هم سربازم براي همين در طول راه به افسرها دشنام ميدادند و آنها را لعنت ميكردند. يكيشان گفت:
اين سگها بودند كه باعث درگيري ما شدند.
وقتي به كنار اروند رود رسيديم به آنها گفتم: تمام راهها توسط نيروهاي اسلامي بسته شده.
يكي از سربازها گفت: پس بايد از اروند رود بگذريم.
گفتم: من شنا بلد نيستم.
يكيشان گفت: ما كمك ميكنيم.
لباسهايمان را درآورديم. ناگهان يك موشك به نفربر اصابت كرد و آن را سوزاند. شروع كرديم به شنا كردن. گلولههاي دو طرف از بالاي سرمان رد ميشد. برزخ عجيبي بود. بمبي در نزديكي ما منفجر شد و يكي از سربازها را بلافاصله غرق كرد.بعد از يك ساعت به آن سوي اروند رود رسيديم. همه نيروهاي ما در حال عقبنشيني بودند هيچ كس به فكر ديگري نبود زخميها به حال خود رها شده و كشتگان با سلاح خود در ميان گل و لاي افتاده بودند. تعدادي نفربر، سلاح و مهمات را به مناطق ديگر انتقال ميدادند. خود را داخل يكي از آنها انداختم كه با سرعت زياد حركت ميكرد، نميدانستم كجا ميرود. عدهاي سرباز در ميان مهمات مشروب ميخوردند. در منطقه النشوه نفربرها و سربازان زيادي جمع شده بودن چون در آنجا فقط يك راه عبور وجود داشت كه همه ميخواستند از آن عبور كنند.
به هر حال نفربرها حركت كرد. خود را خالي از حس و حيات احساس ميكردم و آرزو ميكردم اي كاش موجودي بيجان بودم تا از دست حكومت صدام در امان بمانم. به النشوه رسيديم. عدهاي سرباز در پايگاه بودند. سرهنگ علي حنتوش به من گفت: خدا را شكر كه شما سالم هستيد چرا كه ما نام شما را در ليست مفقودالاثرها نوشتهايم.
در روز 26/ 5 تمام تيپهايي كه سالم مانده بودند عقبنشيني كردند. روز بسيار بدي بود چون فرماندهي نظامي دستور اعدام زيدان نشانه شجاعت اعطا كردند. سرهنگ احمد به دليل زخميشدن با عصا راه ميرفت. به من گفت: آرزو داشتم فرمانده منطقه باشم. اما مين به من خيانت كرد.
لبخندي زدم و گفتم: فكر ميكنم نشان شجاعت براي ما خيلي زياد است.
او برايم تعريف كرد: هنگام توزيع نشان شجاعت، صدام گفت: من از مقاومت شما در خرمشهر راضي نيستم. اين نشانها براي سرپوش گذاشتن به تلفات ما در مقابل افكار عمومي است. كاش كشته مي شديد و عقبنشيني نميكرديد. او خشمگين به ما نگاه كرد. بعد به طرفمان تُف انداخت و گفت: چهره ما و چهره تاريخ را سياه كرديد. چرا از سلاحهاي شيميايي استفاده نكرديد؟ من آرام نميشوم تا روزي كه سرهاي شما را زير چرخ تانكها ببينم. صدام حرفهاي زيادي زد كه همه آنها را نميتوانم بازگو كنم. در اين هنگام به سنگدلي صدام پي بردم. شايد در آن زمان خواست خدا همراه ما بود كه توانستيم از چنگ صدام نجات پيدا كنيم چرا كه او به حدي ناراحت و عصبي بود كه ليوان آبي كه در دستش بود روي زمين كوبيد و ذرات خرد شده ليوان را به سمت ما پاشيد. سپس يكي از ليوانهاي مقابل خود را روي ميز كوبيد كه خردههاي آن در سالن پخش شد. بعد فرياد زد: اي واي خرمشهر از دست رفت. ديگر چطور ميتوانيم آن را پس بگيريم؟ در اين موقع سرتيپ ستاد ساج الدليمي برخاست و گفت: ببخشيد قربان... صدام خشمگين به اونگاه كرد و گفت: خفه شو احمق ترسو. همهتان ترسوييد و بايد اعدام شويد.
من خود را براي مرگ آماده كردم و در دل گفتم اي كامل، اي پسر جابر. امشب خواهي مرد و جسدت هم گم وگور خواهد شد.صدام فرياد زد: چرا به آنها شيميايي نزديد؟ يكي از افسران گفت: قربان در اين صورت سلاح شيميايي بر سربازان خودمان هم اثر كرد چون ما نزديك دشمن بوديم . صدام فرياد زد: به درك آيا خرمشهر مهمتر بود يا جان سربازان، اي مردك پست. او يكسره دشنام ميداد. آن قدر كه به اين نتيجه رسيدم اين مرد بويي از آدميت نبرده است. وقتي سرتيپ ستاد نيبلالربيعي شروع به صحبت كرد؛ فكر كردم صدام او را ميبخشد اما تا صحبتهاي او تمام شد صدام كفش خود را درآورد و به طرف او پرتاب كرد. كفش او ميان صف افسران رفت. محافظان بعدا كفش را به صدام برگرداندند.
او در پايان سخنانش گفت: من درمقابل خود مرد نميبينم. به خدا قسم كه همهتان از زن كمتريد. زنهاي عراقي از شما برترند. باز به صورت ما تف انداخت و رفت. محافظانش شروع كردند ما را با چوب زدن. اين در حالي بود كه افسران عاليرتبه گريه ميكردند و ميگفتند زنده باد صدام.
بعد از پايان جلسه محافظين صدام ما را ترسو خواندند و به ما دشنام دادند. با خود گفتم ترسو كسي است كه از ميدان نبرد فرار كند. شما ترسوييد كه در هيچ نبردي شركت نكردهايد.
در راه بازگشت به خانه كه در منطقه زبونه بغداد است شنيدم كه مردم از پيروزي نيروهاي اسلامي و شكست ارتش ما سخن مي گويند. روزنامهها هم نوشتند كه ارتش ما به دستور فرماندهي از خرمشهر عقبنشيني كردند. اين تبليغ به حدي گسترده بود كه افكار عمومي مردم را متوجه خود كرد و مردم اين گفته را باور كردند.
با خود گفتم: نجات واقعي در فرار از جنگ نيست بلكه در رهايي از نشان شجاعت است كه براي من حكم نشان مرگ را دارد.
* كامل جابر (يكي از افسران رژيم بعث)
دوتصوير از انتقام خرمشهر |
سرهنگ در جواب صحبت هاي عدنان مي خندد و ميگويد: "زبان درازي نكن. حزب ما به هيچ كس رحم نميكند، اگر دوست داري اين مسأله برايت ثابت شود، ببين من چه ميكنم. " آنگاه كودك شيرخوار را ميگيرد و با قدرت به ديوار ميكوبد. كودك به زمين ميافتد و در دم جان ميسپارد.
شقاوت و بي رحمي بعضي ار افسران و سربازان ارتش رژيم بعث صدام موضوعي است كه هيچ گاه از ذهن تاريخ پاك نخواهد شد. اين مطلب كه توسط يكي نيروهاي ارتش بعث نوشته شده تنها دو نمونه از تمامي آن بي رحمي هاست: |
خدمات تسلیحاتی و اطلاعاتی غرب به عراق در جنگ علیه ایرانآمریکا و کشورهای اروپایی برای متوقف کردن گسترش انقلاب اسلامی به جهان عرب به خصوص حوزه خلیج فارس که بزرگترین تأمین کننده منافع آنان در خاورمیانه می باشد، تمام تلاش و قوای فکری و نظامی خود را در این راه منسجم کردند، تا جایی که حتی در تجهیز و تشویق عراق به استفاده از سلاحهای کشتار جمعی و شیمیایی چیزی فروگزار ننمودند. صدام حسین رئیس جمهور مخلوع عراق همراه با دیگر متحدان عرب و غربی خود با هدف سرکوب انقلاب اسلامی ایران و تجزیه آن - که آن را از اهداف همه اعراب اعلام کرد - بر این کشور آتش گشود. چنانکه طارق عزیز معاون نخست وزیر وقت عراق اعلام می کند که "چند ایران کوچک بهتر از ایران واحد است و ما از شورش قومیت های مختلف حمایت می کنیم و همه سعی خود را در تجزیه ایران به کار خواهیم بست".این سخنان درحالی است که "طه یاسین رمضان" نخست وزیر وقت عراق دلیل حمله به خاک ایران را تنها به خاطر قرارداد 1975 و یا چند صد کیلومتر و نصف اروند رد کرده و اعلام می کند" این جنگ به خاطر سرنگونی جمهوری اسلامی است".صدام حسین با حمله غافلگیرانه به ایران در 31 شهریور 1359 و اشغال خرمشهر که از آن به «مروارید شط العرب» تعبیر می نمود، خود را بر قله پیروزی متصور کرده و گمان می کرد که چند روز دیگر نهار را در تهران صرف می کند! اما نیروهای عراقی با مقاومت 45 روزه ده ها تن از نیروهای سپاه و بسیج و مردم محلی مواجه شد که با کمترین سلاح و مهمات و تا آخرین توان خود ایستادگی کردند.ایستادگی همه جانبه مردم ایران همه رؤیاهای صدام را به عنوان " ژاندارم منطقه " فروپاشید به طوری که حسین الکامل- داماد صدام- شرایط روحی صدام را به هنگام فتح خرمشهر توسط نیروهای ایرانی بسیار بد توصیف کرده و می گوید: "وقتی خرمشهر آزاد شد به حدی فشار روحی بر صدام زیاد بود که در 24 ساعت اول یک پزشک دائما بالای سر صدام بود".با فتح خرمشهر به دست رزمندگان اسلام ستون فقرات ارتش عراق در هم شکست و کشورهای غربی به خصوص آمریکا، فرانسه ، انگلیس ، آلمان و حامیان عرب صدام که تا آن زمان در صدد از بین بردن انقلاب اسلامی ایران، به وسیله عراق بودند؛ از آن پس با فتح خرمشهر، تمام توان خود را برای جلوگیری از سقوط صدام به کار بردند. خدمات تسلیحاتی و اطلاعاتی غرب به عراق در جنگ علیه ایرانآمریکا و کشورهای اروپایی برای متوقف کردن گسترش انقلاب اسلامی به جهان عرب به خصوص حوزه خلیج فارس که بزرگترین تأمین کننده منافع آنان در خاورمیانه می باشد، تمام تلاش و قوای فکری و نظامی خود را در این راه منسجم کردند، تا جایی که حتی در تجهیز و تشویق عراق به استفاده از سلاحهای کشتار جمعی و شیمیایی چیزی فروگزار ننمودند.سازمان ملل متحد طی گزارشی به کمک های کشورهای غربی به برنامه های تسلیحاتی عراق اشاره می کند و می نویسد: « عراق تسلیحات خود را از 150 شرکت آلمانی ، آمریکایی و انگلیسی تهیه کرده است. بر اساس گزارشها ، دولت عراق از سال 1975 توسط 80 کمپانی آلمانی ، 24 شرکت آمریکایی و حدود 12 شرکت انگلیسی و چند شرکت سوئیسی ، ژاپنی، ایتالیایی، فرانسوی، سوئدی ، برزیلی و آرژانتینی تجهیزات دریافت کرده است. آلمان بیشترین کمک را به برنامه اتمی با 27 شرکت و آمریکا با 24 شرکت انجام داده اند.»نخستین اقدام آمریکا در حمایت آشکار از صدام حذف نام عراق از فهرست کشورهای مظنون به حمایت از تروریسم بین المللی در فروردین 1361 بود تا از این پس عراق استحقاق دریافت کمک های ایالات متحده را داشته باشد. آمریکا به پیشنهاد ویلیام کیسی( رئیس وقت سیا)، تحویل بمبهای خوشه ای به عراق را در اولویت قرار داد. بمبهای خوشه ای موسوم به چرخ گوشتهای هوایی، کار آمدترین سلاح برای در هم شکستن امواج انسانی به شمار می روند. چنانچه این بمبها درست عمل کنند می توانند در وسعتی به اندازه 10برابر زمین فوتبال هر کسی را کشته یا زخمی کنند.شبکه تلویزیونی ABC آمریکا در برنامه ای اعلام می کند که صدام حسین از یک شرکت آمریکایی به نام« آل کولاک» در بالتیمور، بیش از 500تن ماده شیمیایی به نام « فیودی گلیکول» خریداری نموده که این ماده در صورت مخلوط شدن با اسید کلریدریک به گاز خردل تبدیل می شود.»همچنین این شبکه فاش می کند : یک شرکت خصوصی آمریکا در دهه 80 با گرفتن مجوز از طرف وزارت بازرگانی آمریکا نمونه هایی از مواد بیولوژیکی و میکروبی را به عراق صادر کرده اند که این مواد از نوع ضعیف شده نبوده و قادر به تولید مثل بوده اند. در میان آنها میکروب سیاه زخم، طاعون و همچنین یک باکتری سمی به نام « ستریدیوم باتولینی» به چشم می خورد.» ایالات متحده آمریکا علاوه بر ارائه مشاوره های نظامی گسترده به عراق ، مانع از ارسال تسلیحات خریداری شده ایران که قبل از انقلاب هزینه آن پرداخت شده بود، می شد به طوری که وزارت دفاع آمریکا 110 میلیون دلار برای خرید 11 فروند هلی کوپتر شنوک 47-س ایتالیایی پرداخت تا این هلی کوپترها که به سفارش شاه ایران با 425 میلیون دلار خریداری شده بود به دست ایران نیفتد.پیوند ماهواره ای در صدر توافقات بلند مدت عراق و آمریکا بود و در مورد تحرکات نیروی هوایی ایران نیز اطلاعات با ارزشی در اختیار ارتش عراق قرار می گرفت. این اطلاعات را آواکس های آمریکایی مستقر در ریاض، به کمک پرسنل آمریکایی از منطقه نبرد جمع آوری می کردند. در همین راستا مجتمع پیشرفته و پرهزینه ای در بغداد ساخته شد تا اطلاعات مستقیما از ماهواره دریافت شده و پردازش بهتری از اطلاعات بر روی عکس ها صورت گیرد.با واگذاری رادیوهای کد گذاری شده به خلبانان عراقی، آنها امکان ارتباط مستقیم با افسران مستقر در کشتی های آمریکایی حاضر در خلیج فارس را داشتند. این روابط روزانه باعث شد تا هواپیماهای عراقی بتوانند نفتکش ها و کشتی های تجاری به مقصد ایران را شناسایی کنند.آمریکا نه تنها به طور پنهان جزو حامیان اصلی عراق در استفاده از سلاحهای شیمیایی و میکروبی در جنگ علیه ایران بود بلکه از تصویب قطعنامه های سازمان ملل بر علیه عراق در استفاده از این نوع سلاحها، جلوگیری کرده و حتی در مواقعی این حمایت را آشکارا بیان می نمود. چنانکه "ریچارد مورفی" معاون اسبق وزیر امور خارجه آمریکا اعلام می کند: « تا زمانی که عراق از سلاحهای شیمیایی در دفاع از خاک خود و در مقیاس محدود استفاده می کند توسلش به این سلاح " قابل درک" است. از سوی دیگر حتی شورای امنیت تحت فشار آمریکا درخواست ایران را برای استقرار هیأتی دائمی در تهران جهت بررسی و گزارش موارد کاربرد سلاحهای شیمیایی رد کرد."سرلشگر وفیق السامری" مسئول اسبق بخش ایران استخبارات عراق در مصاحبه ای اعتراف می کند: هفته ای سه روز و گاهی تمام طول هفته را به سفارت آمریکا در بغداد می رفتم و از آنها پاکتهای سیاه رنگی می گرفتم که حاوی اطلاعات ماهواره ای از آخرین تحولات جبهه ایران بود. او در کتاب « ویرانی دروازه شرقی» در مورد اطلاعات ماهواره ای می گوید: این عکسها به گونه ای بود که ما به راحتی می توانستیم تصاویر سربازانی که در پادگان های ایران در حال آموزش هستند را مشاهده کنیم، حتی کسی که در رژه دست و پایش را به اشتباه حرکت می داد در این عکس ها مشخص بود. هنگامی که کارخانه های سیمان را بررسی می کردیم تعداد کیسه هایی که در روی کامیون ها قرار داشت را به راحتی شمارش می کردیم، در عین حال ماهواره ها نتایج حملات هوایی و موشکی را نیز گزارش می کرد.وی در بخشی دیگر از اعترافاتش به نقش شوروی سابق در ارائه اطلاعات اشاره می کند و می گوید: با پرداخت 2 هزار دلار به یک افسر اطلاعاتی روس تمام اطلاعاتی که در باره ایران می خواستم به دست آوردم. چالز فیلیپ دیوید در کتاب «جنگ خلیج فارس؛ توهم پیروزی» می نویسد: شوروی با 61% بزرگترین تأمین کننده نیازهای تسلیحاتی عراق است. "حسین الکامل" داماد صدام با سفر به بروکسل، طی امضای قراردادی با دکتر جرالد بول -که با حمایت پنتاگون بر روی پروژه ساخت بزرگترین توپ دنیا(HARP) در دانشگاه مک گیل کانادا به فعالیت می پرداخت- سفارش ساخت چهار سوپر توپ را با هزینه ده میلیون دلار داد که نمونه اولیه آن دارای لوله توپی به طول 56 متر و کالیبر 350 میلیمتر بود و طول لوله ها 107 متر و قطر دهانه آنها یک متر بود و در هر بار شلیک گلوله ای حاوی ده تن مواد منفجره را پرتاب می کرد و سه توپ دیگر تقریبا سه برابر این توپ بودند. ساخت این توپ با نام « بابل» در دامنه یک کوه در عراق آغاز شد.در رأس کشورهای اروپایی حامی جنایات جنگی صدام کشور آلمان قرار دارد، چندان که در توسعه و تجهیز عراق به سلاحهای شیمیایی مقام نخست را داراست. ساخت مجتمع سامره عراق به عنوان «بزرگترین کارخانه سلاح شیمیایی جهان» در کارنامه تسلیحاتی این کشور به چشم می خورد. شرکت آلمانی « کارل کولمب» در مجتمع سامره 6 خط تولید سلاح شیمیایی به نام احمد، محمد، عیسی، عانی، مدای و قاضی را ایجاد کرد که اولین آنها در سال 1983(1362ه.ش) و آخرین آن در سال 1986(1365ه.ش) تکمیل شد. از گاز خردل و اسید پروسیک تا گازهای عصبی سارین و تابون در این کارخانه تولید می شد و در خمپاره، راکت و گلوله های توپ جاسازی می شدند. یک شرکت بلژیکی نیز به نام« سیکس کو» طی 4 سال 17 پایگاه هوایی و چند مقر نظامی در عراق ایجاد کرد. پروژه های "عکاشات" و "القائم" که از بزرگترین کارخانه های آمایشی و تولید فسفات در جهان بود توسط "سایبترا" کنسرسیوم بلژیکی بنا شد."کارلوس کاردوئن" رئیس صنایع "کاردوئن" که با همکاری شرکتهای آمریکایی فعالیت می کرد، به تشویق مقامات ارشد شیلی به خصوص "ژنرال پینوشه" دیکتاتور سابق شیلی مقادیر زیادی "زیکونیوم" را از آمریکا برای ساخت بمبهای خوشه ای وارد و آنرا برای عراق ارسال کرد. فرانسه در ژانویه 1981، تحویل 60 فروند میراژ F1 مجهز به موشک را که پیش تر به عراق متوقف شده بود از سر گرفت . هچنین در سال 1982( 1361 ه.ش) به دنبال خروج دیپلمات های فرانسه از تهران این کشور اقدام به تحویل 5 فروند هواپیمای سوپر استاندارد مجهز به موشک های اگزوست به عراق کرد. در سال 1986 سازمان های اطلاعاتی فرانسه بر آورد کردند که اگر فرانسه سه هفته از ارسال کمک به عراق خودداری کند این کشور شکست خواهد خورد.همزمان با تکمیل رآکتورهای هسته ای عراق توسط فرانسه، برزیل در سال 1979 جهت همکاری های هسته ای قراردادی ده ساله با عراق امضا کرد که بر اساس آن برزیل متعهد بود که مقادیر زیادی اورانیوم طبیعی و غنی شده با درصد کم، تکنولوژی هسته ای، تجهیزات و آموزش مربوطه را در اختیار عراق قرار دهد.معامله 6/1میلیارد دلاری طرح ولکان یکی ازشیرین ترین معاملات فرانسه با عراق بود. با خرید 83 توپی که موضوع قرارداد بود، عراق از شرکت فرانسوی TRT یک فیوز فوق العاده و پیچیده ای خرید که با نصب آن بر روی دماغه خمپاره، موجب می شد تا خمپاره قبل از رسیدن به زمین منفجر گردد و تا یک کیلومتری همه موانع را درو کند. پس از بمباران شیمیایی مناطق مختلف جنگی توسط عراق، مأموران سازمان ملل یکی از نمونه های بمب شیمیایی عمل نکرده را در منطقه یافته و آن را ساخت کشور اسپانیا اعلام می کنند. عراق 9 میلیون مین ضد نفر به ارزش 225 میلیون دلار را از شرکت «والسلا» که 50درصد آن تحت مالکیت شرکت فیات است خریداری کرد و آن را درجنگ علیه ایران به کار بست. بر اساس اسنادی که شرکت «اسنیاتچینت »-که از مراکز هسته ای ایتالیا و وابسته به گروه فیات است- ارائه کرده است، این شرکت با فروش چهار آزمایشگاه هسته ای و سه سلول داغ به کمیسیون انرژی اتمی عراق موافقت کرده است. به اعتقاد "ویلسون" مدیر بخش فیزیک دانشگاه هاروارد این پروژه ایتالیایی سالانه 8 کیلو گرم پلوتونیوم در اختیار عراق قرار می داد که برای تولید یک بمب اتم کافی بود. درست چند روز قبل از حمله صدام به ایران، عراق اعلام کرد که ایتالیا را به عنوان شریک عمده و اصلی خود برای تجهیز نیروی دریایی عراق و تربیت پرسنل عراقی انتخاب کرده است. همچنین مقرر شد 1200 افسر نیروی دریایی عراق در ایتالیا دوره ببینند. این ترجیح دادن ایتالیا بر فرانسه و شوروی یک دلیل استراتژیک داشت نه فنی؛ عراق می خواست باشگاه حامیان بین المللی خود را توسعه و تقویت نماید.شرکت سوئیسی به نام شرکت مهندسی « آلسا الوسوئیس» واحد تولیدی خاصی در کارخانه "القائم" عراق ایجاد کرد تا با استخراج نمک های فلوئور، فلوئور آمونیم از اسید فسفریک مایع بدست آورد که این ماده در ساخت بمب اتم کاربرد دارد. در سال 1987(1366) برنامه های تسلیحاتی عراق شتاب بی سابقه ای پیدا می کند. شرکتهای بزرگ تولید کننده باروت جنگی در اروپا که شامل 13 شرکت از کشورهای سوئد، هلند، ایتالیا، بلژیک، سوئیس، آلمان، فرانسه، اسکاتلند، فنلاند می شدند تمام تلاش خود را برای جلوگیری از توقف جنگ به کار بردند، چراکه به برکت این جنگ چرخ کارخانه های آنها سرعت بیشتری می گرفت.بخشی از همکاری برخی کشورهای عربی در جنایات صدامبرخی از کشورهای عربی آنچنان کمر همت در حمایت از صدام بسته بودند که با مرور برخی اسناد تاریخی و گزارشات گمان می رود در ارائه کمکهای مالی ، نظامی و... از یکدیگر سبقت می گرفتند. چندان که افتخار شلیک اولین گلوله در جنگ عراق علیه ایران نصیب ملک حسین شاه اردن می شود که او از داخل یک تانک به طرف ایران اولین گلوله را شلیک کرده و به نمایندگی از سران کشورهای عرب، شروع جنگ را به صدام تبریک می گوید! در طول جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، کشور کویت نه تنها خاک و پایگاههای هوایی خود را در اختیار عراق گذاشت بلکه 15میلیارد دلار پول نقد به عنوان وام بلاعوض به عراق داد و این علاوه بر نفتی است که کویت برای عراق صادر می کرد.در طول دهه 80 حسنی مبارک رئیس جمهوری مصر حدود 5/3 میلیار دلار موشک و تسلیحات به عراق فروخت. مبارک در ملاقات خود با بوش( بوش پدر) در سال 1986(1365ه.ش) مصر را به کانالی برای صدور انواع فناوری های موشکی ناتو - که شرکت های پوششی اروپا به بغداد قاچاق می کردند- تبدیل ساخت. خبرگزاری رویتر به نقل از " فهد "عنوان می کند که ارزش اعتبارات ، وام های بی بهره و سایر کمک هایی که به شکل محموله های نفتی یا تجهیزات به عراق به عمل آمده بیش از 5/27 میلیارد دلار است. علاوه بر این یک ماه پیش از آغاز جنگ زمامداران عربستان سعودی به هنگام استقبال از صدام، گزارش کاملی از وضعیت اقتصادی، نظامی و اجتماعی ایران و حتی تعداد نفرات ارتش ، مواضع و تجهیزات قابل بهره برداری نظامی ایران و اطلاعات محرمانه جمع آوری شده توسط دستگاههای سری آمریکا را به صدام دادند."جعفر نمیری" رئیس جمهور وقت سودان در مصاحبه با مجله " الیوسف" چاپ قاهره اعلام کرد: "اعزام نیرو به عراق از تصمیمات کنفرانس سران عرب می باشد"؛ در همین راستا علاوه بر سودان که صدها تن از سربازان ارتش خود را در سال 61 به جبهه های جنگ علیه ایران اعزام کرد، یمن نیز تیپ پیاده «العروبه» و اردن نیروی «الیرومک» را به کمک عراق گسیل داشت."طه یاسین رمضان" معاون نخست وزیر اسبق عراق حضور 14 هزار نیروی عربی را در جبهه عراق تأیید می کند که از کشورهای مصر، اردن، تونس، سودان، مراکش و یمن تشکیل می شدند.
مروارید شط العرب