عبادت عبارت است از آن آخرين حد خضوع و تواضع كه به عنوان تعلق و وابستگى مطلق و تسليم بى قيد و شرط عابد در برابر معبود انجام مى گيرد. بنابر این عبادت به معناي اظهار ذلّت، عاليترين نوع تذلّل و كرنش در برابر خداوند است. در اهميّت آن، همين بس كه آفرينش هستي و بعثت پيامبران (عالم تكوين و تشريح) براي عبادت است. خداوند ميفرمايد:« و ما خلقت الجنّ و الانس الاّ ليعبدون،ذاریات، 56»: من جن و انس را نيافريدم جز براى اينكه عبادتم كنند ( و از اين طريق تكامل يابند و به من نزديك شوند).هدف آفرينش هستي و جن و انس، عبادت خداوند است. كارنامه همه انبياء و رسالت آنان نيز، دعوت مردم به پرستش خداوند بوده است: «و لقد بعثنا في كلّ امّة رسولاً أن اعبدوا اللّه و اجتنبوا الطّاغوت،نحل/36 » و ما در هر امتى رسولى برانگيختيم كه [بگويد]: خدا را بپرستيد و از طغيانگر دورى كنيد. پس برخى از آنان را خدا هدايت كرد و برخى نيز سزاوار گمراهى گشتند پس در زمين بگرديد و ببينيد عاقبت تكذيب كنندگان چگونه بوده است..پس هدف از خلقت جهان و بعثت پيامبران، عبادت خدا بوده است. روشن است كه خداي متعال، نيازي به عبادت ما ندارد، «فانّ اللّه غنيٌّ عنكم، زمر/ 7.»اگر كفر ورزيد، خدا از شما سخت بىنياز است و كفر را براى بندگانش نمىپسندد.و سود عبادت، به خود پرستندگان بر ميگردد، هم چنان كه درس خواندن شاگردان به نفع خود آنان است و سودي براي معلّم ندارد.هدف اصلى همان عبوديت است، و مساله علم و دانش و امتحان و آزمايش اهدافى هستند كه در مسير عبوديت قرار مى گيرند، و رحمت واسعه خداوند نتيجه اين عبوديت است.
به اين ترتيب ما همه براى عبادت پروردگار آفريده شده ايم، اما مهم اين است كه بدانيم حقيقت عبادت چيست؟ آيا تنها انجام مراسمى مانند ركوع و سجود و قيام و قعود و نماز و روزه منظور است؟ يا حقيقتى است ماوراى اينها؟ هر چند عبادات رسمى نيز همگى واجد اهميت اند. براى يافتن پاسخ اين سؤال بايد روى واژه عبد و عبوديت تكيه كرد و به تحليل آنها پرداخت. عبد از نظر لغت عرب به انسانى مى گويند كه سر تا پا تعلق به مولا و صاحب خود دارد، اراده اش تابع اراده او، و خواستش تابع خواست او است. در برابر او مالك چيزى نيست، و در اطاعت او هرگز سستى به خود راه نمى دهد. و به تعبير ديگر عبوديت - آن گونه كه در متون لغت آمده - اظهار آخرين درجه خضوع در برابر معبود است، و به همين دليل تنها كسى مى تواند معبود باشد كه نهايت انعام و اكرام را كرده است و او كسى جز خدا نيست. بنابر اين عبوديت نهايت اوج تكامل يك انسان و قرب او به خدا است. عبوديت نهايت تسليم در برابر ذات پاك او است. عبوديت اطاعت بى قيد و شرط و فرمانبردارى در تمام زمينه هاست.
و بالاخره عبوديت كامل آن است كه انسان جز به معبود واقعى يعنى كمال مطلق نينديشد، جز در راه او گام بر ندارد، و هر چه غير او است فراموش كند، حتى خويشتن را! و اين است هدف نهائى آفرينش بشر كه خدا براى وصول به آن ميدان آزمايشى فراهم ساخته و علم و آگاهى به انسان داده، و نتيجه نهائيش نيز غرق شدن در اقيانوس رحمت او است. پرستش، جزئي از وجود و كشش فطري انسان است. اين روح پرستش، كه در انسان فطري است، گاهي در مسير صحيح قرار گرفته و انسان به «خدا پرستي» ميرسد، و گاهي انسان در سايه جهل يا انحراف، به پرستش سنگ و چوب و خورشيد و گاو و پول و ماشين و همسر و پرستش طاغوتها كشيده ميشود. انبياء براي ايجاد حسّ پرستش نيامدهاند، بلكه بعثت آنان، براي هدايت اين غريزه فطري به مسير درست است. علي عليه السلام ميفرمايد: «فبعث اللّه محمّدا بالحقّ ليخرج عباده من عبادة الأوثان الي عبادته»( نهج البلاغه، خطبه 147).خداوند، محمّد ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ را به حق فرستاد، تا بندگانش را از بتپرستي، به خدا پرستي دعوت كند. بيشتر آيات مربوط به عبادت در قرآن، دعوت به توحيد در عبادت ميكند، نه اصل عبادت. زيرا روح عبادت در انسان وجود دارد. مثل ميل به غذا كه در هر كودكي هست، ولي اگر راهنمايي نشود، به جاي غذا، خاك ميخورد و لذّت هم ميبرد! اگر رهبري انبياء نباشد، مسير اين ميل فطري منحرف ميشود و به جاي خدا، معبودهاي دروغين و پوچ پرستيده ميشود. آن گونه كه در نبود حضرت موسي عليه السّلام و غيبت چهل روزهاش، مردم با اغواي سامري، به پرستش گوسالهي طلايي سامري روي آوردند.
فلسفه عبادات
احكام و برنامههاي عبادي اسلام، همه حكمت و فلسفه دارد: اولاً: به دليل صدها آيه و حديث، كه مردم را به تعقّل و تفكر فرا ميخواند و هيچ مكتبي به اندازه اسلام به انديشيدن دعوت نكرده است. ثانياً: يكي از انتقادهاي شديد قرآن بر مشركان و بت پرستان، تقليد كور كورانه و بي دليل از نياكان است. ثالثاً: خود قرآن، بارها در كنار بيان احكام و دستورها، به دليل آن هم اشاره كرده است. امامان معصوم نيز در روايات، به بيان اين حكمتها پرداختهاند و دانشمندان اسلام، گاهي به تأليف كتاب هايي پيرامون اين موضوع اقدام كردهاند مانند: علل الشرايع از شیخ صدوق.
به علاوه، با پيشرفت دانش بشري، روز به روز پرده از اسرار احكام الهي و دستورهاي ديني برداشته ميشود و هر چه از عمر اسلام ميگذرد، بر عظمت و جلوهي آن افزوده ميگردد. قرآن: دربارهي نماز ميگويد: نماز، انسان را از فحشاء و منكر باز ميدارد «ان الصلوة تنهي عن الفحشاء و المنكر،عنكبوت/45 ».در جاي ديگر ميگويد: نماز را براي ياد و توجّه به من بپا دار«اقم الصلوة لذكري، طه/14 »و در جاي ديگر: با ياد خدا، دلها آرام ميگيرد« الا بذكر الله تطمئن القلوب، رعد/28» درباره روزه ميگويد: روزه بر شما واجب شد، تا آنكه اهل تقوا شويد« لعلكم تتّقون، بقره/183».چون بيشتر گناهان، از فوران غريزهي غضب و شهوت است. روزه، جلوي طغيان آنها را ميگيرد و تقوا پديد ميآورد. و به همين جهت، آمار جنايات و جرايم در ماه رمضان كاهش مييابد.
دربارهي حج ميگويد: به زيارت حج بروند، تا منافعي فراوان بدست آورند« لیشهدوا منافع لهم، حج/28» فوائد و آثار اجتماعي و سياسي حج، چيزي نيست كه جاي شك و شبهه باشد. درباره زكات ميگويد: از مردم و اموالشان زكات بگير، تا آنان را (از روح بخل و دنيا پرستي) پاك كني«خذ من اموالهم صدقة تطهرهم، توبه/103».درباره قمار و شراب ميگويد: شيطان توسّط آنها ميان شما دشمني و كينه برقرار ميكند و شما را از ياد خدا دور ميسازد« يريد الشيطان ان يوقع بينكمالعداوة و البغضاء فیالخمر والمیسرو يصدّكم عن ذكر الله، مائده/91». و قصاص را، مايه حيات اجتماع ميداند« ولكم في القصاص حياة...، بقره/179 » چرا كه در جامعه، اگر جنايتكار، به كيفر نرسد، آن جامعه مرده و جنايت پرور و مظلوم كوب ميشود و امنيّت (كه حيات اجتماعي است) از ميان ميرود.
امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ در نهج البلاغه می فرماید: «فرض اللّه الايمان تطهيرا من الشرك و الصلوةَ تنزيهاً عن الكِبر و الزكوة تسبيباً للرّزق... » (نهج البلاغه، صبحي صالح، حكمت 252، فيض الاسلام، حكمت 244). خداوند، ايمان را براي پاكسازي از شرك، واجب ساخت و نماز را براي پاك ساختن از تكبر، و زكات را بعنوان سبب سازي براي رزق و روزي و... ايمان به خدا، انسان را از افكار شرك آلود و عشقهاي پوچ و تكيهگاههاي ناتوان نجات ميبخشد. نماز، كه توجه به سرچشمهي همهي بزرگيها و استمداد از كانون قدرت و عظمت است، كبر را از انسان ميزدايد. زكات، مهرههاي از كار افتادهي جامعه را به كار مياندازد و محرومان وورشكستگان را به نوا و قدرت ميرساند و مهر و عطوفت نسبت به مردم را در دلها زنده ميسازد و محبّت مال و دنيا، از دل زكات دهنده بيرون ميرود. بعلاوه، آن مقدار كه با دادن زكات، از دارايي اش كم شده، با فعاليت اقتصادي بيشتر، ميكوشد كه آنرا جبران كند. طبيعي است آنكه خرجش زياد باشد، به كار خود ميافزايد. پس زكات، سبب رزق است.
در اين حديث علوي به فلسفه و حكمت بيست حكم از احكام الهي، مانند روزه، امر به معروف، نهي از منكر، جهاد، تحريم خمر و زنا، اجراي حدود، اطاعت از امام و... اشاره شده است. فطرت انسان نيز به فلسفهي برخي احكام واقف و معترف است. هر انساني در هر شرايط و زماني، بدي و حرام بودن دروغ، خيانت، تهمت، آدم كشي و دزدي، ستم، كم فروشي و... را قبول دارد و خوبي، عدالت، پاكي، خدمت به ديگران و... را خوب و بجا ميداند. اين ها از فطريّات انسان هاست و فطرت، برخي از بديها و خوبيها را درك ميكند و اين الهام الهي است كه فرمود:«فألهمها فجورها و تقواها، شمس/8»پس تشخیص فجور و تقوا را به وی الهام کرد.نبايد غافل بود كه پيشرفت علوم در رشتههاي مختلف، خدماتي به تبيين فلسفهي احكام كرده و پردههاي بسياري را كنار زده است. مثلاً وجود كرم كردو و تريشين در گوشت خوك يا زيانهاي مواد الكلي براي كبد و بدن انسان، بر كسي پوشيده نيست. اين گوشهاي از فلسفه تحريم گوشت خوك يا شراب را نشان ميدهد.
اسلام، از ادرار در حال ايستاده نهي كرده، و علم نشان ميدهد كه ايستاده بول كردن سبب ميشود تمام بول، به راحتي خارج نشود. يا آنچه كه درباره غسل است، براي زدودن آثار فعاليت اعصاب سمپاتيك و فشار خون در حال جنابت ميباشد و نيز توجه به خدا (قصد قربت) براي زدودن حال غفلت از خداوند است. اگر اسلام، از خلال كردن با چوب درخت انار نهي كرده، براي آن است كه لثهها در مقابل آن حساسيّت خاصي دارد. به همين صورت، دستورهاي اسلام در مورد واجبات و محرّمات و حتي مستحبّات و مكروهات، در زمينههاي رفتاري، خوراكي، پوشاكي، وسائل و مسائل زندگي، همه و همه حكمتهاي بلند و دقيقي دارد.
احكام اسلامي همه بر مبناي حكمتها و فلسفههاي حساب شدهاي استوار است. چه ما به كمك عقل و علم، آنها را بدانيم، يا هنوز به اسرار نهفتهي آن پي نبرده باشيم به هر حال، روحيهي تعبّد ايجاب ميكند. وقتي دانستيم چيزي از «احكام اللّه» است، آنرا پذيرفته و عمل كنيم. تسليم، بزرگترين فلسفه تكليف بدون شك، دستورهاي خدا و احكام شرع، داراي فلسفه و دليل است، ولي لازم نيست در تمام احكام و فرمانهاي الهي، در پي يافتن دليل اقتصادي، بهداشتي، و علمي آن باشيم. مسلمان، بايد در برابر فرمان وحي، تسليم باشد و اين روحيهي تسليم و پذيرش، كمال آدمي است و برخي از دستورها براي آزمودن روح تسليم و بندگي است. فرمان خداوند به ابراهيم، براي قرباني كردن اسماعيل، نمونهاي از آن است و نشانهي كمال بندگي است. آنگونه كه هميشه در راه رفتن، مقصود ما رسيدن به جايي نيست، گاهي خود «راه رفتن» هدف است، مثل راه پيمايي يا پيادهروي براي ورزش يا دويدن در مسابقه كه هدف، دويدن است نه رسيدن به جايي. در دستورهاي عبادي و احكام الهي هم، گاهي هدف، تسليم و پذيرش دستور و تمرين براي جلب رضايت معبود و اطاعت محض از آفريدگار است. هدف عبادات، پرورش روح انسان است، آنگونه كه حركات ورزشي براي تربيت جسم است. امام علي ـ عليه السلام ـ ميفرمايند: «كفي بي عزّاً ان اكون لك عبداً«( بحارالانوار، ج74، ص402):خدايا افتخارم همين بس كه بنده تو هستم.
در مناجات شعبانيه ميخوانيم:«إن ادخلتني النّار أعلمتُ اهلها انّي احبك« خدايا اگر مرا به دوزخ افكني، به دوزخيان اعلام خواهم كرد كه من تو را دوست دارم...! علي ـ عليه السلام ـ اعلام ميدارد كه خدايا، عبادت من، نه از روي طمع به بهشت يا ترس از دوزخ است، بلكه تو را شايستهي عبادت يافتهام و ميپرستم. اولياء خدا از عبادت او لذّت ميبرند و گناهكاران از شيريني عبادت و ياد خدا محرومند. گاهي كسي علاقه دارد خدمتگزاري كسي را بكند. بدون آنكه چشمداشت مالي و هدف اقتصادي داشته باشد. خود خدمت به آن شخصيّت والا، برايش هدف و ارزشمند است، و نه حتّي كسب دانش يا كسب وجهه و رسيدن به موقعّيت اجتماعي.
بسيارند كساني كه از نشستن در كنار يك شخصيّت يا داشتن عكس با او، خوشحال ميشوند، هر چند نفعي برايشان نداشته باشد. خود اين نزديكي برايشان محبوب است. وقتي براي انسانها در اين دنيا، اينگونه امور، گرانبهاست، بندگي خدا و در محضر الهي بودن مايه افتخار نيست؟. كساني هستند كه روحيهي تعبّد و تسليم ندارند و در پي بهانهاند تا شانه از بار تكليف و دينداري خالي كنند. از اين رو مسئلهي «تحقيق» را عنوان ميكنند و براي هر دستور ديني، دنبال فلسفه و دليل ميگردند و خيلي هم خود را روشنفكر جا ميزنند. قرآن كريم نسبت به برخي از اينگونه افراد دربارهي اعتقاد به قيامت ميفرمايد: بل يريد الانسن ليفجر أمامه، يسئلأيّان يوم القيمة؟،قيامت/5،6»گروهي ميخواهند راه گناه را در پيش بگيرند، ميپرسند: روز قيامت كي است؟ آنان مثل كودكان، بهانهگيري هستند كه هر لحظه بهانه ميگيرد و آن كه انجام شد، بهانهاي ديگر، قرآن درباره چنين كساني ميگويد: «و إن يروا ءايةً يعرضوا و يقولوا سحر مستمّر، قمر/2»اگر نشانهاي از قدرت خدا و معجزات انبياء مشاهده كنند اعراض كرده، ميگويند، اين هم همان سحر و جادوي معمولي و هميشگي است! اينان در مقابل مكانيك و پزشك و مدهاي خارجي ووسوسههاي نفس و تمايلات شيطاني تسليماند و چون و چرا ندارند، ولي وقتي نوبت به دستور دين ميرسد، اهل تحقيق و استدلال ميشوند و قيافه هم ميگيرند. در نتیجه باید گفت خداي سبحان، حكيم و از كار بيهوده پيراسته است.
بنابراين، در پس هر كاروي هدفي وجود دارد؛ و از آن جا كه از غناي ذاتي بهره مي برد، هيچ چيز نمي تواند هدف وي واقع شود؛ چون در اين صورت بدان هدف نياز دارد و بادستيابي به آن كامل مي شود؛ در حالي كه او عين كمال و نامحدود است و هيچ كمالي از ذاتش بيرون نيست. پس پديد آورنده هستي، خود، هدف و مقصود است. البته جهان، هدف دارد و انسان كه عضو بالغ جهان شمرده مي شود، نيز هدفمند است. هدف انسان در نظام تشريع، تكامل عبادي او است. امّا سرّ هرعبادت حقيقت انسان كامل است. هر كس به ميزان دستيابي اش به كمال انساني، به راز پرستش دست مي يابد. پيشوايان معصوم: به سرّ نهايي پرستش دست يافته اند. از اين رو، خود صراط مستقيم و ميزان اعمالند.
هدف آفرينش آدمي عبادت است يا تقوا؟
از جهتي مي توان تقوا را هدف آفرينش دانست؛ زيرا روح پرستش، پارسايي است. عبادت نيز به لحاظ درونمايه اش كه تقوا است، هدف خلقت معرفي شده است. كمال انسان در عبادت پرهيزگارانه خداوند است؛ به عبارت ديگر، خدا كمال محض است و به عبادت انسان ها نياز ندارد. اين انسان هايند كه براي دست يابي به تقوا (كمال) ناگزير بايد در مسير عبادت گام نهند. از جهت ديگر مي توان تقوا را هدف عبادت خواند نه هدف خلقت؛ به عبارت روشن تر، هدف پديده ها پرستش است و هدف پرستش، پارسايي. بنابراين، تقوا با واسطه هدف خلقت به شمار مي آيد.البته ممكن است تقوا را هدف عبادت و آفرينش به شمار آورد. در اين صورت، درطول يكديگر قرار مي گيرند؛ يعني پرستش، هدف آفرينش است و پارسايي، هدف پرستش.